سلام دوستان خوبم
من دوباره اومدم با یه دنیا عشق و شادی که میخوامن تقدیم وجودتون کنم .
قبل از هر چیزی میخوام به دوستای گلم سر بزنم ، آخه تو این مدت که نتونستم به اینترنت سر بزنم خیلی دلم هواتون رو کرده بود .
ولی خداییش از دستشون هم ناراحتم ، می دونید چرا ؟ یکی نبود بیاد احوالم رو بپرسه ، یکیشون نپرسید زنده ای ، مردی ؟
خوب رسم دنیا همینه دیگه ! ا« ز دل برود هر آن که از دیده برفت
خوب برای الان بسه دیگه . آخه این وروجکم نمیذاره بنویسم و مدام تو دست و پام میپیچه .
دوباره خیلی زود میام و مینویسم .
فعلا بای تا های ...
می دونید این روزها از این کلمه ها خیلی به کار می برم شاید تاثیر دوستی با سوسنه ، شاید هم چون همیشه دیگرون رو سرزنش میکردم که زبون مادری شون رو کنار میذارن و زبان بیگانه رو به کار می بردند ، به نفرینشون دچار شدم و خودم هم این طوری شدم .نمی دونم ...
موفق باشید
درود بر خاتون.
ما که جویای احوال بودیم.
حالا هم خوش حالیم که برگشتی.
همین...
سبز باشید.
تکرار محبت
چشمان شادابت
می دوزند روزهای رفته را به هم
ابروان پیوسته ات
می نمایانند زیبایی ها را به هم
امید دادنت
می آورد لبخند را به چهره ام
دوست داشتنت
می زند پیوند، زندگی ام را به هم
شیراز – 9/9/74
خوشبحال شما که دلی شاد دارید.
خیلی قشنگ نوشتی همه ی شعراتو دوست داشتم
سلام خاتون خانم :
کجایی خواهر ؟ اومدم احوالت رو بپرسم که یه وقت نگی کسی احوالی ازم نپرسید.
اگه یه روز بازهم تشریف آوردی و مطلب گذاشتی خبرم کن .
موفق باشی.