-
منظر دوست
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 12:15
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد منظر دیده قدمگاه گدایان شده است کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد روشنان فلکی را اثری در مانیست حذر از گردش چشم سیهی باید کرد شب،چو خورشید جهان تاب نهان از نظرست طی این مرحله با نور مهی باید کرد خوش همی می روی ای قافله سالار به راه گذری جانب گم کرده رهی...
-
فعل مجهول
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 14:03
« فعل مجهول » بچّه هاصبحتان بخیر … .سلام … .. درس امروز فعل مجهول است. فعل مجهول چیست، می دانید؟ نسبت فعل ما به مفعول است ! در دهانم زبان چو آویزی در تهیگاه زنگ می لغزید صوت ناسازم آنچنان که مگر شیشه بر روی سنگ می لغزید ساعتی داد آن سخن دادم حق گفتار را ادا کردم تا زاعجاز خود شوم آگاه «ژاله» را زان میان صدا کردم ژاله...
-
تقدیم به عزیز ترین دوستم
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 23:01
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم / گرم چو عود بر آتش نهند ، غم نخورم چو التماس برآمد ، هلاک باکی نیست / کجاست تیر بلا؟ گو بیا که من سپرم ببند یک نفس آسمان دریچه ی صبح / برآفتاب ، که امشب خوشست با قمرم ندانم این شب قدر است یا ستاره ی روز / تویی برابر من ، یا خیال در نظرم؟ چو می ندیدمت ، از شوق بی خبرم / کنون که با تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 15:12
تقدیم به تو که بهترینی امیدوارم مرا ببخشی
-
باز کن پنجره را ...
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 12:28
باز کن پنجره را عشق سلام می دهد : باز کن پنجره را که موذن ندا می دهد : حی علی الصلاه حی علی خیر العمل قد قامت الصلاه آری باید قامت نماز بست و تا فرصت باقی است در این ماه عزیز به نماز عشق ایستاد . تا در خلوت های سحر نور ایمان را بیابی و در رودخانه ی معرفت آلودگی ها را از وجود خود پاک کنی . تا بتوانی نور معرفت و یقین را...
-
حلول ماه رمضان مبارک باد
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 18:24
باز هم ماهی دیگر فرارسید . ماهی سراسر شوق وجذبه . ماه رمضان ماه برکات الهی و بخشایش پروردگار بر همه ی دوستان مبارک باد. تو که آرام می خوانی قنوت گریه هایت را میان ربنای سبز انگشتان زیبایت دعایم کن با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما.
-
ماییم و بزم و شوق...
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 11:07
شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش مستانه می روم زدر پیر می فروش خواهی که کام دل ببری لعل وی بنوش خواهی که نیش غم نخوری جام می بنوش ماییم و کوی عشق و درونی پر از خراش ماییم و بزم شوق و دهانی پر از خروش دانی که بلبل شیدا زدست کیست؟ از دست آن که کرد لب غنچه را خموش پند کسی چگونه نیوشم که آن دو لب از من گرفته اند دو...
-
اگر من یک دبیر بودم
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 13:31
با سمه تعالی من ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را می آموزد ای کاش من یک دبیر بودم تا ... اگر مدیر بودم محفلی می ساختم همه از جنس بلور سایبانش همه نور وحصارش همه تکرار صفا مملو از لطف خدا اگر معاون بودم : می زدم زنگ نیاز با چهره ی باز می ایستادم به صف رازو نیاز به تماشای نماز می خواندم یک مثنوی سرخ و سفیدو رنگ سبز اگر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 11:18
کاش می دانستی بعد از آن دعوت زیبا به ملاقات خودت، من چه حالی بودم خبر دعوت دیدار چو از راه رسد پلک دل باز پرید . من سراسیمه به دل بانگ زدم: آفرین قلب صبور! زود برخیز عزیز! جامه تنگ درآر، و سراپا به سپیدی تودرآ وبه چشمم گفتم: باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس! که پس از این همه هجرت زتو دعوت شده است چشم خندید وبه اشک...
-
جی .پی. واسوانی می گوید:
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 12:44
به نام خدای مهر بیایید همیشه بیاد داشته باشیم که راز یک زندگی آرام در این است، امروز را در کنار خدا گام برداریم و فردایمان را به او بسپاریم0 اندیشیدن در زندگی مان نقش مهمی دارد 0 اندیشیدن به نگرشمان شکل می دهد ،رفتارمان هم شخصیت مان را می سازد ، شخصیتمان هم به نوبه خود بر زندگی مان اثر می گذارد 0 با تغییر الگوی اندیشه...
-
لولای در
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 11:04
لولای در تیرِ هوایی بیخطر! تو آسمان را کُشتی روز به سختی از زیر در از سوراخ کلیدها به درون آمد اگر دست من بود به خورشید مرخصی میدادم به شب اضافه کار! سیگاری روشن میکردم و با دود از هواکش کافه بیرون میرفتم مِه میشدم در خیابانها که لااقل این همه گم شدن را اتفاقی کنم برادرم! چگونه پیدایت کنم وقتی به یاد نمیآورم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مردادماه سال 1387 08:39
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مردادماه سال 1387 08:34
مهر دل ما مدام تقدیم شما عمری که شود به کام تقدیم شما پیدا نشد آن هدیه که در شان شماست یک باغ گل سلام تقدیم شما
-
با تو تنها
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 10:54
با تو تنها می توان از عشق گفت وز لبانت قصه ی دل را شنفت با تو تنها می توان بی تاب بود موجی از دریای عشق ناب بود با تو تنها می توان پرواز کرد هجرتی بی انتها آغاز کرد با تو تنها می توان آرام بود فارغ از وسواس ننگ و نام بود با تو تنها می توان بتخانه بود قبله گاه جلوه ی جانانه بود « با تو تنها می توان تنها نشست »
-
با یاد و نام خدا
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 10:38
به هر بزمی که نامی آید از دوست چو نیکو بنگری خمخانه ی اوست هر آن آوا که از نائی برآید سرود ساز او «یاحق» و «یا هو»ست