کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییزبودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگ هایم آرزوهایم یکایک زرد می شد
آ فتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
نا گهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم هم چون باران
دامنم را رنگ می زد
وه ...چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و شور انگیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی
درکنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من ...
هم چو آوای نسیم پرشکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم :
چهره ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر ، منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم !
کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش ! کاش !
« فروغ فرخزاد »
این ابراز عشق یک دختر :
و این هم ابراز عشق از زبان یک پسر ( مرد)
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری !
چه بی تابانه تو را طلب می کنم !
بر پشت سمندی
گویی
نو زین
که قرارش نیست
و فاصله
تجربه ای بیهوده است .
بوی پیراهنت
این جا
و اکنون -
کوه ها در فاصله
سردند .
دست
در کوچه و بستر
حضور مانوس تو را می جوید
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج می زند .
بی نجوای انگشتانت
فقط -
و جهان از هر سلامی خالی است .
« شاملو
نظر شما چیه؟
سلام مجدد :
من آمدم تا برای همیشه خاتون وبلاگ ها بمانم .
از همه ی دوستانی که درنبود من اظهار محبت فرمودند متشکرم .
راستش مشکل من مشکلی نبود که این همه ملتمس دعا داشته باشم ، مسئله ای بود که
تنها از نظر خودم بزرگ بود و اگه به شما بگم خنده تون می گیره ، ولی همه ی ما انسان ها
فقط مشکلات خودمون رو می بینیم و تنها مشکل خودمون رو مشکل می دونیم .
حالا که به این مدت فکر می کنم می بینم ، چه قدر احمق بودم بکه برای مسئله ای این چنینی
خودم رو ناراحت کرده بودم .
با یاری خداوند متعال باز هم آمدم تا در کنار شما انباشته های خود را به نمایش بگذارم باشد که
خاطر غمگین رهگذری را شاد کنم یا خنده ای بر لبی بگشایم .
باز هم ممنونم و تقاضا دارم هم چنان با من بمانید و با نظرات خود شادم نمایید.
به امید دیدار شما : خاتون (کوچک همه شما)