یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم / گرم چو عود بر آتش نهند ، غم نخورم
چو التماس برآمد ، هلاک باکی نیست / کجاست تیر بلا؟ گو بیا که من سپرم
ببند یک نفس آسمان دریچه ی صبح / برآفتاب ، که امشب خوشست با قمرم
ندانم این شب قدر است یا ستاره ی روز / تویی برابر من ، یا خیال در نظرم؟
چو می ندیدمت ، از شوق بی خبرم / کنون که با تو نشستم ، زذوق بی خبرم
سخن بگوی،که بیگانه پیش ماکس نیست / به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود / و گر حجاب شود تا به دامنش ببرم؟
ای شب قدر نهان فاطمه مهدی بیا
سلام
شما را در پیوندها اضافه کردم
البته عنوان من فکرنوشته هست نه دل نوشته
با سپاس ازشما و با آرزوی قبولی عباداتتان
سلام.
درود.
این پست هم زیبا بود.
شادزی.
سلام من لینک شما رو قرار دادم لینک خودم رو نمیبینم جیکر
سلام
به روز هستم
اگر خواستید تشریف بیارید
سلام ممنون از حضور سبزتان.
طاعات و عبادات شما هم قبول باشه.
سبز باش و دیر زی.
سلام
پستت قشنگ بود
موفق باشی